جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

هزار و یک دلیلی برای گوش کردن پادکست طنزپردازی

در این مقاله چه می‌خوانیم...

از دلایل یک تا هزار برای اجتناب از اطناب بحث و حوصله کوتاه خوانندگان فاکتور می‌گیرم اما دلیل هزار و یکم که متقن‌ترین و مو لای درزش نرو ترین آنهاست:

از شواهد این‌گونه برمی‌آید که انسان ها بلاخص ما ، موجوداتی هستیم که از آموختن آن هم به شکل صاف و مستقیم گریزانیم. این را از هر غنچه نوشکفته مشغول به تحصیل در هر مقطعی که بپرسید قطعا تایید می‌کند. اما از آن طرف میل و اشتیاق شدیدی داریم که زورکی هم شده چیزهایی را که می‌دانیم  به دیگران بیاموزیم. شاهد و مثالش این همه عالم و ناصح که در طول تاریخ آمده‌اند و رفته‌اند.  یا اصلا همین پادکست را در نظر بگیرید ، یکی در یک گوشه ساکت تر آپارتمانش یکهو به ذهنش خطور می‌کند که آیا  اطلاعات و مطالعاتش در زمینه طنز حیف نیست؟ یک پادکست بزنم تا دیگران بشنوند و یاد بگیرند طنز  چیست. اما از آنجا که این اطلاعات گیریم هرچقدر درخشان و ناب و بی‌بدیل اگر در قالب آموزش مستقیم به کسی  داده شود، شنونده یا خوابش می‌گیرد- همان عارضه آشنای کلاس های دانشگاه – یا می‌گوید برو بابا من خودم یگانه طناز عالمم تو می خواهی به من طنز یاد بدهی؟ پس جوری غیرمستقیم و آب زیر کاه طور و به شکلی که شنونده نداند از کجا خورده برای مان از طنز می‌گوید که یکهو به خودت می‌آیی و می بینی چه چیزها در مورد طنز فهمیدی و تا حالا نمی‌دانستی. با کلی آدم از نویسنده و شاعر و خواننده طنز آشنا شدی که عمرا قبلا درباره شان نشنیده بودی. القصه پادکست طنزپردازی با تاکید براینکه قرار نیست شما را بخنداند شروع می‌کند، آن هم برای اینکه اگر فردا انسان عبوسی که به هیچ ضرب و زوری سگرمه‌هایش از هم باز نمی‌شود نخندید،  بعداً طلبکار نشود پس چرا من خنده‌ام نگرفت. اما شکل روایتش جوری است که آدم های معمولی مثل من وقتی درحال خرد کردن پیاز ، رانندگی یا صرفا غمبرک زدن و به نقطه نامعلوم خیره شدن می‌شنوندش، یک لبخند نامحسوس روی لب شان بیاید و یک جاهایی حتی واقعا بخندند اما در عین‌حال متوجه نباشند که مشغول عمل منفور “آموختن درباره طنز” هستند. همین شگرد ناجوانمردانه باعث می‌شود با اشتیاق و بدون اینکه خودمان بدانیم چرا ، با انگیزه نامعلومی بخواهیم اپیزود بعدی را بشنویم و یا دست به دعا برداریم اپیزود جدید بیاید و باز برخلاف میل و انکار و مقاومت دربرابر یادگیری، جوری با دقت به آن گوش کنیم که اگر به استادان ما در دانشگاه گوش کرده بودیم حتما همگی‌مان تا حالا پرفسوری، دکتری، چیزی ‌بودیم. اگر این همه مقاومت و ایستادگی ما دربرابر آموختن به شکل صاف و مستقیم نبود شاید لازم نبود سازنده بخت برگشته پادکست هربار گربه‌ای برقصاند و هی موسیقی و مصاحبه و امثالهم را چاشنی مطالب کند اما شک دارم دیگر آن پادکست، طنزپردازی می‌شد، به شکلی که امروز آن را می‌شنویم ، از آن یاد می‌گیریم و دیگران را شده به زور به شنیدنش وادار می‌کنیم.

آزاده مقدم – مجله طنزپردازی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خواندنی‌ها:
مطالب تکمیلی بیشتر در:
پرطرفدارترین اپیزودها

همکاری با ما

و اسپانسرشیپ