در اوان نوجوانی بسیار علاقه به کتاب داشتم . مادرم تنها یک نصیحت به من کرد : کتابهای صادق هدایت را نخوان ! این نصیحتی بود که از سال 1330 تا شاید همین حالا به گوش بسیاری نوجوانان و جوانان کتاب خوان و اهل ادبیات رسیده و البته به کار بسته نشده است .
سرنوشت صادق خان هدایت و مرگ خودخواسته ی او در اوج شکوفایی باعث میشد والدین نگران الگو برداری فرزندانشان باشند و ترس از اینکه خواندن کتابهای وی باعث رقم زدن سرنوشتی مشابه خواهد شد ، آنها را از نزدیک شدن به دنیای این نابغهی ادبی منع میکردند . ولی آیا واقعاً جای نگرانی بود ؟
در دنیایی که ایلان ماسک را بدلیل پیش بینی 20 سال بعد” مردی برای آینده” میگویند ، به صادق هدایت برای پیش بینی 60 سال بعد آنهم به نام “ولنگاری” چه میتوان گفت ؟
وقتی در آستانه ی انحلال سلسله قاجار ، تحرکات مشروطه خواهی ، نخست وزیری رضاخان و دورخیز برای تشکیل سلطنت جدید، فقر، خرافات ، دسیسه چینی و بی سوادی حاکم بر جامعه یک جوان 23 ساله فارغ التحصیل از مدرسه ی فرانسوی سن لویی ، در دوره ای که اسم کتابها عمدتاً به شکل ” اجمل التواریخ ” و ” مجمع الفصحا” با نثرهایی پیچیده بوده ، درباره ی حقوق حیوانات کتاب بنویسد ، گیاهخوار باشد و در خصوص”فواید گیاهخواری ” قلم بزند ، در عین تسلط بر پارسی میانه و عربی و فرانسه ، اولین داستانهای بلند را به نثر ساده ی فارسی بنویسد ، آنهم با فراخوانی بسیاری از آداب و رسوم و فرهنگ عامه ، نمایشنامه و لغتنامه بنویسد ، داستانهای تخیلی و درام و عاشقانه ، چند نفر مشابه در جامعه خواهد داشت ؟
واقعاً برای فرزندی که کودکی را با پینوکیو و سندباد و تنسی تاکسیدو ، نوجوانی را با سریال آینه عبرت و اوشین و جوانی را با فیلم هایی مثل بادیگارد و ترمیناتور طی کرده ، از موسسه ملی زبان دیپلم گرفته و دنبال زیرنویس فارسی فیلمها میگردد و بهترین تفریحش ممداستیک و جگرکی رفتن با رفقاست و منبع لایزال دانشش اینستاگرام ، باید نگران مشابهت عقایدش با صادق هدایت بود ؟
کاربر محترمی که عکسی از استوری یک کاربر را با استاتوس یک کاربر دیگر ترکیب میکند و هشتگ “بوف کور ” بر آن میزند را چه به درک تغییر مداوم زاویه ی دید نویسنده ؟!
یا شاید والدین این دوره با دیدن کپشن ” در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد چون ….” در زیر پست اینستاگرامی دخترشان زنگ خطر افسردگی و علائم اسکیزوئید را شنیده اند و نمیدانند که جگرگوشه از این سرخورده است که چرا در سلفی مزبور هر چه تلاش کرده ، نتوانسته همزمان طیف سیاه تا کاهی آمبرهی موها و سوراخ درز تا درز سر زانوی شلوار جین را شکار کرده باشد و نهایتاً اگر به کتابفروشی سری بزند انتخابش از “مریلین مونرو سر جردن ” فراتر نخواهد رفت .
چطور می شود به شباهت عقاید دوست عزیزی که تیشرت هواداری بریتنی اسپیرز بر تن توله سگی با نژاد دستکاری شده می کند و زبان بسته را روی موتور کاوازاکی به دور دور می برد و عقاید صادق هدایت در هنگام خلق سگ ولگرد فکر کرد ؟! انصاف هم چیز بدرد بخوری است .
البته بغیر از والدین و معلمان عزیز هر حکومت و دولتی هم در این ممانعت سهمی داشته و باور اینکه لذت بردن از قدرت بیان نویسنده و دریای وسیع اطلاعات وی لزوماً دلیلی بر هم رایی با او نیست برای همه سخت بوده و هست .
این که حافظ و مولانا هر جا به شراب اشاره کرده اند، منظور معنویت فراگیر بوده و هر جا به چشم و طره ی زلف یار اشاره نموده اند حتماً قدرت بی نظیر خالق یکتا را در ذهن داشته اند را همه شنیده اند و خدای نکرده این تصور که بزرگواران مایعی قرمزرنگ در پیاله ریخته و چشم در چشم نامحرم ذلیل مرده ای با سر و بازوی لخت در گلو ریخته اند که در شان هیچ خواننده ی فهمیمی نیست .
چطور این ممکن است و آن ممکن نیست ؟
چطور نمیشود 100 صفحه طنز اجتماعی ، اصطلاحات ناب کوچه بازاری و فرهنگ عامه ی مردم در سالهای 1300 تا 1320 را خواند و لذت برد ، و فقط مشارکت حاجی آقا در خرید و فروش واکسن دیفتیری یا اقدام وی برای نماینده ی مجلس شدن یا سفری برای حلال شدن اموالش ترویج بدآموزی است ؟
نمیشود پیمودن راه تهران تا مشهد را با درشکه و تپه به تپه و دشت به دشت ، همراه بوی چوب سوخته و پهن چهارپایان و رطوبت تا بن استخوان در حوالی سالهای 1310 با کیفیتی فراتر از یک عینک واقعیت مجازی و پشتیبانی ابرشرکتی مانند مایکروسافت ، تنها با خواند کتابی به نام علویه خانم تجربه کرد و از طنز آمیخته به تمسخر خرافات لذت برد ؟ به این ترتیب گوش و چشم جامعه از حملهی عبارات رکیک مورد صیانت قرار گرفت طوری که 70 سال بعد وقتی مسئول محترمی در تریبول ملی یکی از این عبارات را استفاده کرد ، باز مردم صیانت شده عبارت مزبور را با اصطلاحات رایج پزشکی اشتباه گرفتند و دنبال علایم آن در خود میگشتند .
اصلا چرا راه دوری برویم ؟ بنظرتان اگر خواندن هجو آمیخته به متن ثقیل ” کاروان اسلام” به اندازه ی “حکایت دولت و فرزانگی ” عمومیت داشت ، ممکن بود درس عربی در کنکور پایین ترین تراز را داشته باشد ؟!
مریم حاجی بنده – مجله طنزپردازی